ملورينملورين، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

عشق من و بابا

احساسي آشنا اما غريب

باید از رود گذشت باید از رود اگر چند گل آلود گذشت بال افشانی آن جفت کبوتر را در افق می بینی که چنان بالابال دشت ها را با ابر آشتی دادند ؟ راستی آیا می توان رفت و نماند راستی آیا می توان شعری در مدح شقایق ها خواند ؟ امروز يه احساس عجيبي دارم ، دلم گرفته ، دلم تنگه ، دلم به اندازه تمام شقايقها تنگه ، خدايا خودت همه چي رو ميدوني
23 ارديبهشت 1391

مادر عزيزم روزت مبارك

                                                            عشق با تو معنا گرفت ، مادر من بودم و تكرار نور و نجواهاي كوتاه يك منتظر ، چشم به راهي كه از جنس ملكوت بوده و براي من يك مادر همه جا تاريك بود و پر از تنهايي ، من آن روز را از نخستين لحظه هايش به ياد دارم ، لحظه هايي كه اي كاش سال‌هاي سال طول ميكشيد . آري من در آستانه زندگي بودم ...
23 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

من و بابا تصميم گرفتيم كه روز 5 شنبه مورخ 21/02/91 برات تولد بگيريم و براي همين هم كلي مقدمات آماده كرديم و جشن خوبي برات گرفتيم ، به همه خوش گذشت خصوصاً خودت  ، كلي دست دسي كردي ، سرسري كردي و رقصيدي عمو علي ، سمانه و آريت كوچولو براي تولدت نيامدن قبل از تولد برديمت آتليه تك چهرها و كلي ازت عكس گرفت كه ما 40 تاشو برات چاپ كرديم و يكيش رو هم براي مهمونا چاپ كرديم كه همش قشنگ شده بود ، شام تولدت چلو كباب و جوجه بود با بقيه مخلفات ، تمام وسايل تولدت هم از روميزي گرفته تا ليوان و پيش دستي و كارت دعوت و كيك و.... همه POOH بود ، براي خودت هم يه لباس قرمز كفش دوزك و يه لباس فرشته گرفتيم كه با لباس فرشته ، دقيقاً مثل فرشته ها شده...
23 ارديبهشت 1391

تولدت مبارك

                                        ملورين عزيزم ، روز تولدت ( 20/02/91 ) پر از شاخه هاي گلهاي بهاري تولدت مبارك عزيز دلم ، از خداي مهربان بهترين‌ها رو برات آرزو مي كنم و ازش مي خوام كه خنده رو از رو لبات هيچ وقت محو نكنه خيلي دوست دارم فرشته كوچك زندگيم ،                          ...
23 ارديبهشت 1391

راه رفتن

قشنگم ، خيلي سعي مي كني كه روي پاهاي خودت بايستي ، خيلي راه رفتن رو دوست داري و بالاخره روز 12/02/91 موفق شدي 8 قدم پياپي راه بروي و كلي هم ذوق ميكردي ، هر چه وسيله روي ميز مي بيني سريع بلند مي شي ميري ميريزي روي زمين و بعد هم به من و بابات نگاه مي كني كه ببيني كارت رو تاييد مي كنيم يا نه ، بعد هم مي خندي و فرار مي كني ، از همه بيشتر كشوهاي كمد لباسا رو دوست داري و در كمتر از چند لحظه همه لباسها رو ميريزي روي زمين و بعد هم باهاشون زمين رو پاك مي كني خيلي خيلي شيريني دختر قشنگم ، خيلي دوست دارم
23 ارديبهشت 1391
1